بهار


رسد  با  نسیم  روح افزا بهار
زند خیمه برکوه وصحرا بهار

رود  پیر طبیعت  به تقدیر
چو بیند  رایت  برنا  بهار

می درخشد فروزان آفتاب
می دهد جلوه بر زیبا بهار

آرد ازبهرباغ وکشت و زرع
سایبان ، ابر باران  زا  بهار

بصد زیور چون نوعروسان باغ را
می دهد  زینت ز سر تا پا  بهار
موسم شباب و شیدائیست  بهار
به  لحن آرد  بلبل  شیدا  بهار

شعری درباره یلدا



یلدا

خوشاقامت یلدا و شام تارش

هندوانه با آجیل و انارش

خوشاپدرهاومادردراین شب

اولاد آید و نشیند کنارش

خوشا دلهاى مهجور و بیقرار
در وصال آیدو یابد قرارش

صداى شادى برخیزد ز هرسو
غم و اندوه جوید راه فرارش

دیوان حافظ دارد جایگاهى
تفال برغزلهاى شاهوا رش

به یمن یلدا یاد از بى پناهى
که امشب درنیاردسرمادمارش

رسیدن بر داد بیمار بى کس
نالد از درد و خیزد هوارش

چویلدا ازنیاکان بوده میراث
ز کردار نیکان باشد عیارش

الهى رسان دور افتادگان را
بر خانه و نزد ایل و تبارش

شعر از: حبیب شکوری

شعری به یاد آتش نشانان فداکار


سلام اى آتش نشانان دلاور
درمصاف سوزنده آتش تکاور

سلام اى مرغان سبکبال آتش
سلام اى وارثان خلیل آذر

اى درمرامت همه از کام آتش
نجات انسان و هرجاندار دیگر

به قیمت جان خواستى جانى رهانى
ایثار جان درین حد ؟ الله اکبر

عروجى بر آسمان کردى ملَک وار
به دل دارم ز یادت سوزنده اخگر

رفتى یاد و یادمانت مانَد به جا
سوگوارت از مسلمان تا به کافر


شعر از: حبیب شکوری