پرستوها می آیند


ستونهای ستبری ندارد
خانه کاهگلی دهقانی من
برتیرهای چوبی سقف
لانه ایست
لانه دو پرستو
همه ساله درفصل بهار
من چشم به راه وبیقرار
که  از راه برسند آن دو پرستو
با تنی خسته به لانه
و آمدن بهار را
مژده دهند
دلم ازشوق لبریز است
که دوباره می آیند
جان می گیرد انس و اعتماد
بین من و آن دو پرستو
درخانه کاهگلی دهقانی من