پند پدر
بیا با تو گویم ای فرزانه فرزند
فراوان سخن، سخندانی تو هرچند
کوره راه زندگی پر پیچ و خم بین
به هرگامش دامی از نیرنگ و ترفند
صداقت خصلت مردان خدا نیست
ریاکاران کی در این گردونه جمعند
پندپیران را هم به گوش جان شنو
چراغ راه تار است اندرز و هر پند
جوانان خیره سر در کوی و بازار
ز دید مردم دانا و خردمند
علف های هرز صحرای خشکند
ولی تو نشانی از سروی تنومند
جوانی گوهری نایاب و ثمین است
نکو خوشه ها چین، وزین توشه بربن
به گاه ورزش به میدان تیزتک باش
گه علم و دانش هم دقیق و هوشمند
چنان کن آوازه نامت به گیتی
پیچد و دوست و دشمن ذکر تو گویند
همی دانم که درعهد نوجوانیت
در استواری به کوهی مانی چو الوند
پدر گرانبار،مادر به صد آرزو
هم دعاگوی تو و چشم انتظارند
صداقت را سرلوحه سازی به کارت
کامیاب گردی و نامی، یارت خداوند
حبیب از تو می خواهد آخر که باشی
بر عهد و میثاق وفادار و پابند
شعر از: حبیب شکوری