-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبان 1396 00:26
باچهره ماهش جلوه ندا رد ماه دگر من می دانم این نکته بادوسه اگاه دگر دلخوش می دارد مراوعده شیرین ورنگین او رنگ آمیزنگارم وعده شیرین می دهد گرچه امروز و فرداکندفرداگاه دگر آمد آن چشم خمارین به خواب دوشم خرم آمدآن به خواب دوشم آن چشم خمارین بانازوکرشمه ، عشوه جانکاه دگر بالب خندان و نگاه جانکاه دگر
-
تک بیتی
پنجشنبه 18 آبان 1396 00:25
درخموشی و خلوتم با خیالت همنشینی مرا خوشترتا وصالت --------------------------------- ( 2 ) هزاران راز مگو دارد نگاهت ای به فدای نگاه گاه به گاهت ------------------------------ ( 3 ) امشب ای ماه خیالم با خیالت همنشین است چه بزم از همنشینی با خیالت دلنشین است ------------------------------------ ( 4 ) دو چشم شاد شادت...
-
در بزرگداشت شیخ عطار نیشابوری بسال 1395
پنجشنبه 18 آبان 1396 00:22
در بزرگداشت شیخ عطار نیشابوری بسال 1395 منطق الطیری که آن عارف سرود عارفان را بر حقیقت ره نمود جمله مرغان بودند و رنج سفر بین شان رد وبدل گفت وشنود بی آب و دانه و سختی سفر اختیارشان عنان ازکف ربود این یکی برگشت وآن دیگرفتاد مرغی دیگر اندر بیابان غنود مصمم بود و هد هد بیقرار به منزل رسد با هر بود ونبود ثابت قدم در...
-
به مناسبت جشن نامزدی جناب آقای دکتر بابک پاک نیا
پنجشنبه 18 آبان 1396 00:19
به مناسبت جشن نامزدی جناب آقای دکتر بابک پاک نیا این قول مکررازهرصاحب با ور بود که عروست هدیه قا در داور بود کمالش به کمال است وجمالش به یقین رشگ خورشید درخشنده خاور بود پاکی به نهادت بوده وصافی به صداقت توخوبی خدا تو را یاربوده و یاوربود
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبان 1396 00:18
حدیث عشق آید آری به حکایت دلا با ناله نی ، نی به شکایت ثمن مهرووفاجوروجفایست درین کوی وانهم بصدطعن وملامت پاکبازیم وعقل ودل ودین باخته ایم درمکتب عشقیم و کسب ریاضت
-
ای داد وبی داد
پنجشنبه 18 آبان 1396 00:16
ای داد وبی داد دیگررفتم من ازیاد ای داد وبیداد کی شود ویرانه آباد ای داد وبیداد مرغان قفس را جز رویا نباشد پرواز بامرغان آزاد ای داد وبیداد مدام ازکودکی غم بامن عجین بود نبودم لحظه ای شاد ای داد وبیداد داغ ها دارم به دل سوزها داردجگر اینم عهداست ومیعاد ای داد وبیداد درداحرفم همه ناحق بودبه هرگوش به نرمی یا به فریاد ای...
-
یاد گذشته ها
پنجشنبه 18 آبان 1396 00:10
یاد گذشته ها روزگاری من وتوبااین وآن ما شدیم چوسیلی خروشان درجویباری جاشدیم نشستیم دورهم بیش وکم شادی بودوغم پرده هابرغم کشیدیم موج دریاشدیم مازلال بودیم وآوخ ازنامردمی ها با چنین زلالی ها همراه گلها شدیم هم صاف بودیم وبیرنگ دورازهرکیدونیرنگ صد دریغا آواره کوه وصحراشدیم راه صحراهایل وما تابه زانوبه گل ازپا نیفتادیم...
-
وحدت
پنجشنبه 18 آبان 1396 00:07
وحدت بنام جان آفرین جها ندار دا ور فروزنده ماه وانجم خورشیدخاور بنام قادربه خلقت درکن فیکون بی مثل ومانند از ازل تا روزآخر نظام عالم به تدبیرش درشب و روز به سنگین کوه ساکت دردل داده آذر به دنیا دارظالم ، جها نخوار غافل یقین وعده برچاه ویلش داده با سر قدرت همی زورگویان یامستکبران را بدست اندر زهرآلوده جام است وساغر چشم...
-
به وحدت گراییم
پنجشنبه 18 آبان 1396 00:00
به وحدت گراییم گر بر آنیم که نام ایران نام برترکنیم نشان پرچم فخرهردیهیم وافسرکنیم باصداقت دست ازآستین وحدت بالابریم تا اقتدای بی رنگ و ریا به رهبرکنیم به افکار بلند مان پی اهداف عالی اختلاف اندرسلایق را کم وکمترکنیم میدان ندادن برمفسدان یاغارتگران را لوح آغازین و هم زرین این دفترکنیم به بنیان اقتصادی مقاوم بس مصمم که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 23:59
چه بیرحمانه می زد با چوب وتبر بر جان سگ از پا تا به سر سگ خیره برسیمای آن صاحب جفا ساکت و درنگاهش موج می زد وفا بی جهت بود رفتار آن صیاد مخوف با سگی با وفا و همراهی رئوف تلخ بود تلخ تراز تلخ شد ماجرا در بیابان رها شد سگ بینوا به سرعت برق وباد رسید این خبر به هرگوشی زعامی وصاحب نظر وجدان هر آدمی آمد به درد ز رفتاری که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 23:58
سگان راجای آزارکمی نان دهیم گرغریب افتد با کسی شرم وحیا لاجرم پیشه سازد جور و جفا این سخن بحا مانده ازعهد کهن نقل قولی ازسعدی شیرین سخن ((چه خوش گفت فردوسی پاکزاد که رحمت برآن تربت پاک باد میازارموری که دانه کش است که جان دارد وجان شیرین خوش است)) ترحم یامحبت نهان گنج ماست محنت جانداردیگررنج ماست آدمی از آدمیت یابد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 23:56
در رثای پدر سالها محزون وملول ازمرگ پدرم خون دل می خورم ومی سوزدجگرم رتبتی داشتم فزون ازشوکت شاهان نورچشم اوبودم اوتاج سرم حلقه وصل من بودباخویش وکسانم همه رفتندخویش وکسان ازدوروبرم بجزدستان پرمهرش نیافتم دستی به نوازش بکشدبه طفلانه سرم آندم که درخاک آرمیدآن درگران گوئیا همه خاک عالم شدبه سرم عجباطبیعت باآن نقش ونگارش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 23:49
حرمت پیران را پاس داریم گفت جوانی به شوخی باپیرنحیفی که عصای دستت نیزچون تونحیف است بهارعمراست ومن چون سرو وصنوبر تکیه برعصایت گویدکه خریف است گفتابازوی یلان یادیوارکسان تکیه گه اشخاص دون وضعیف است چه گوئی ای خیره سربااینپیرنحیف که اندرمناعت طبع برتوحریف است تکیه بربنیادقوی ازعاجزیست عصای نحیف مونس پیرنحیف است خفته ای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 23:47
اول بهمن هشتادونه شصت سالم شده هریک ازچارفرزند نکوکمک حالم شده فرزند اول نازی بود یا آرزو دختری دانا وعاقل هم با آبرو چه گویم زنورالعین وآن اشکان من ز دریای محبت عزیزجان من همسرش بهناز است وپاره تن بود درمقام عروس چواولاد من بود فرزند دوم اشکان وبهنازوآرسام وآراد ازوجودشان باغ عمرخرم است وآباد نازنینم زندگی ما را نعمت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 23:46
آرزویم ای ستاره سحری دخترنازمنی شیرین شکری افسون وافسانه دانی وهرروز حیله ها نوکنی و رنگ دگری یارب این دل نازک هرگزمپسند غبارغم گیرد و زنگ وکدری بعد ازین دخترآشوبگروفتان اشکانم آمد و رعنا پسری
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:52
نونهالی در مریوان مویش ازسر رمید حیران شدآن طفل وآهسته برکنجی خزید غم عالمی بردل نشست آن نازپرورده را قطره های اشگ وی ازدیده بردامان چکید زین سبب غمی سنگین بردل مادرنشست پدرملول و آه سوزان ا ز دل کشید آموزگارخردمند(محمدیان)ماهان را نگر موی سرازته تراشید ماهان را چو دید ایکه خوابی وغافل ،ازخواب گران خیز که خورشید اخلاق...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:50
دیشب درمیان موج غم ها تا سحر دست و پا می زدم تک وتنها تا سحر یقین با این توفنده طوفان سهمگین ویران نمایدعالمی دریا تا سحر هردم ازساحل دورودرکامش می برد تا ستاند این نیمه جان ازما تا سحر مجالی ده ای طوفان دستم به دامانت دریغ ازمن مداری مدارا تا سحر زخم جان شکاری ازدوران دارم به دل هستم پی درمان یا مداوا تا سحر گر چه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:49
فریاد ازین دل که درسرهوا دارد امشب فریاد ازآن مه که هجران روا دارد امشب ابرو فشرد آسمان چو دید تیره بختم ابرسیه گوئیا باران بجا دارد امشب طره چون شام سیه دارد وسیما چومه چه فتنه ها که نرگس شهلا دارد امشب من ازکجا نالم از تاب گیسو یا نگه تیرمژگان نیزقصد جان ما دارد امشب همت ار چه والا دارد و طبع دلنواز زهی دل که ناز بی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:48
چاه زنخدان دام دل و دین شده طلعت رویش رشگ مه وپروین شده ناهیدبه رقص آمد ودرگوش فلک گفت کام خسرو شیرین از لب شیرین شده واعظ به فغان ، شنیدستم که غزالی طره زلفش راهزن دل و دین شده روی چوماهش موی سیاهش تیرنگاهش صد دام بلا بردل حبیب مسکین شده
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:47
یاد ازآنشب که شام بی سحربود یاد ازآنشب که حالتی دگربود یادازآندم که اشگی به چشم مابود اشگی پر زحسرت و بی اثربود شبی با دل گریان و لب خندان درخرمن گیسوش مرا نظربود دل خودبه تاب زلفش می دیدم ولیک خون ما خواست ریزدچونین نظربود او رفت ودل ما درپی اش روان بود سرگران و گرانمایه اش گذر بود ره راستم نمود و چون گمرهان به هرجا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:46
حریم کوی تو و سلسله موی تو محبس این دل شده می کشدم سوی تو موج غم وخنده ات می کشداین بنده ات سرمه چشمم بود ازخاک سرکوی تو یا شه شهردلم باش و تاج سرم یا چو گدایان بنشینم سرکوی تو دیوانه صفت هوهوکنم وناله شبگیر از گل و سنبل ستانم خبربوی تو همه چیزم:هیچم مکن ای ماه دل افروز ای بفدای موی تو و روی تو و خوی تو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:45
مپندارجداییم وزتوجدا مانده دلم تومثل خدایی نزد خدا مانده دلم باهمه دلربائی وسست عهدیت شادم که اندرشکن آن زلف دوتامانده دلم درحریم زلف سیه چوشام تنهائیم جزمن وتوکه داندکه کجامانده دلم عهدشکستی رو روکه خدا یارتوباشد شوربختی بین که سرعهد و وفامانده دلم خاک راهت میبویم و میبوسم نگارا محض درمان دردم بی دوا مانده دلم
-
زریوار
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:39
چنین است درمریوان بگفتارها به اقوال مستان یا که هشیارها زریوار ما با آب زلالش سراسرپند است فارغ زپندارها که اینجا ستمگرپادشه درقدیم صاحب تاج وتخت وهم دربارها حکمران به زورشمشیرونیزه بسته یکا یک هم دست جبارها نگاه چپ در حریم عارفی و آنهم درحریم قطب دلدارها عارف بیرون شد ازبیم آبرو باعیالش زشهر روبه کهسا رها نالان کشید...
-
چهارفصل
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:32
تا ترک محفل گوید نگار سیمین عذا ر سبزه پوش وگل به دوش آیدبجایش بها ر مفرشی برکوه و صحرا گسترد بی بدیل نقوشش رنگ رنگ باشد بی مثال وشاهکا ر هم از کلبه برون آید دهقان به تمنا که ای ابراشگ شوقی بردشت ودامان ببا ر بارور ابر ها در آسمان گردد پدیدار فرو ریزد نشان رحمت پروردگا ر طبیعت چه زیبا منظروخرم دل شود غنچه خندان بینی...
-
غزلیات
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:29
فریاد ازین دل که درسرهوا دارد امشب فریاد ازآن مه که هجران روا دارد امشب ابرو فشرد آسمان چو دید تیره بختم ابرسیه گوئیا باران بجا دارد امشب طره چون شام سیه دارد وسیما چومه چه فتنه ها که نرگس شهلا دارد امشب من ازکجا نالم از تاب گیسو یا نگه تیرمژگان نیزقصد جان ما دارد امشب همت ار چه والا دارد و طبع دلنواز زهی دل که ناز بی...
-
بهار
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:22
رسد با نسیم روح افزا بهار زند خیمه برکوه وصحرا بهار رود پیر طبیعت به تقدیر چو بیند رایت برنا بهار می درخشد فروزان آفتاب می دهد جلوه بر زیبا بهار آرد ازبهرباغ وکشت و زرع سایبان ، ابر باران زا بهار بصد زیور چون نوعروسان باغ را می دهد زینت ز سر تا پا بهار موسم شباب و شیدائیست بهار به لحن آرد بلبل شیدا بهار
-
اقتصاد مقاومتی،تولید واشتغال
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:19
همدلی و همزبانی و اتحاد ما مقا ومتی سازد اقتصا د ما سال تولید است آستین همت بالا زنیم می رود تیره شب می رسد بامداد ما اشتغال جوانان وطن نی درشعار بل درعمل تا نسوزد عمراولاد ما حالیا بنیان حکومت درایران ما ازحضورملت و رای اعتماد ما با انقلابی در مدیریت ای مدیران ببندید جمله ره برنقد و انتقاد ما جوانان وطن بیکارند وغفلت...
-
شانه مردانه پدر
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:15
بارغم امروز و فردای من برشانه اش شانه مردانه اش ولی من درعالم کودکی فارغ ازآن بارسنگین ازشوق می خندیدم وقتی که مرا برشانه هایش می نشاند اوهم ازشوق می خندید ازخنده من اوهم به وداعش برشانه من بود درسکوت مطلق ولی من گریه کنان شانه من کجا وشانه اوکجا وای برمن و ایوای برمن بی تو چه آمد بسرم پدرم ای پدرم
-
پدر
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:08
پدرگوهر زکان خلقت است پدربرتر ز مال ومکنت است به گرد جهان گردی شب و روز نیابی چو او غمخوار دلسوز در دلش هزاران راز مگو بغض پنهانش پیچد درگلو خواند ازسیمای فرزند خویش تمنای دل دلبند خویش خوشا حاجت وی را برآرد که اشگش به خلوتگه نبارد گر پدر ناتوان ، ای باتوان توان توان، زان ناتوان دان نه درمکنت ، توانش دردعاست دعایش...
-
پرستوها می آیند
چهارشنبه 17 آبان 1396 22:00
ستونهای ستبری ندارد خانه کاهگلی دهقانی من برتیرهای چوبی سقف لانه ایست لانه دو پرستو همه ساله درفصل بهار من چشم به راه وبیقرار که از راه برسند آن دو پرستو با تنی خسته به لانه و آمدن بهار را مژده دهند دلم ازشوق لبریز است که دوباره می آیند جان می گیرد انس و اعتماد بین من و آن دو پرستو درخانه کاهگلی دهقانی من